۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

بهش فکر کن. می تونی!

باید حواست به همه چیشون باشه. یکی دو تا که نیست! میگم برو بشین چند روزِ پ.ی پ.ی نکردی!
می شینه اما هی غر میزنه: ندارم. نمی تونم!
من:  تو بشین. بهش فکر کنی، میتونی!
نفسک: بهش فکر کنم؟ می تونم؟ (بعد از چند دقیقه) یعنی الان به لگو هام فکر کنم اون قصره درست می شه؟!
عصبانی ام. خنده ام نمی گیره. جواب هم نمی دم.
نفسک (چند دقیقه بعد بلند شده داره دستاشو می شوره): ولی من به یه شکل دیگه فکر کردم. نمی دونم چرا این شکلی در اومد!!

۱۱ نظر:

علی گفت...

((((((:

رسما ترکیدیماز خنده


گل فرستادیم!!

مداد گلی گفت...

همیشه دوستت داشت نفس جان. و نفسک را هم مثل یک عروسک.

omid1977 گفت...

اين نسل جديد
حتي گول خوشون هم فرق ميكنه !!!

گلبرگ گفت...

الهی بچه ها چه دنیایی دارن

شراگیم گفت...

ای جانم عسلی...
اخمش نکن دعوات می کنمااااا
خیلی ملوسه دوستای بیرون نت من هم می شناسنش خدا برای هم حفظتون کنه
بماچش

الما گفت...

مام هر چی فکر کردیم
بازم اون چیزی که خواستیم نشد
بچه ی فیلسوفی دارید زنده باشند

Gom گفت...

سلام
دیشب خوابتونو دیدم.سریع اومدم اینجا ببینم خوبید؟؟. خوبید حالا؟

فریب گفت...

یه ماه نیست آشنا شدم با وبت

ولی خیلی تکه برام

admin گفت...

یعنی خدائیش
حتی باید این چیزها رو کاملا واسشون توضیح داد و ازشون خواهش کرد.
اینجوری که خیلی سخته بابا

admin گفت...

یعنی پدر و مادر شدن اینقدر سخته؟؟

مهناز گفت...

این فسقلی من، وقتی ریموت کنترل تلویزیون رو میگیره، دستش رو میزنه روی دکمه هاش، بعد به تلویزیون نگاه میکنه. پدر سوخته. وقتی مطلب رو خوندم کلی دلم ضعف رفت برای نفسک. نخودش خوب شد؟؟