۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

به زندگی باز می گردیم!

نفسک جان ما امسال پیش دبستانی می رود. مدیر مهدشان هزار بار تاکید کرده است که نبینم این دخترک لوستان یکی در میان بیایید ها! منظم و مرتب... هر روز... 
این جوری است که ما هفت و سی دقیقه ی بامداد بیدار میشویم... چای دم می کنیم. پسته تازه پوست می کنیم. و پنیر و خامه ی شکلاتی و خلاصه هر چیزی که وروجکمان را سر حال بیاورد، فراهم می کنیم. حوالی هشت و سی دقیقه هم می رویم مهد. حوالی دوازده ظهر هم می رویم دنبالش (تا هفته ی آینده که خدا بخواهد خانوم به رفت و آمد با سرویس مهد رضایت بدهند!) حالا این ها را گفتم که بدانید... 
مهمونی های وسط هفته... چی؟... پَر! (حالا دوشنبه رو ناچاریم دیگه!)
گودر بازی و وب گردی تا سه صبح... چی؟... پَر! (حالا گاهی شب ها اگه تونستیم که اشکالی نداره!)
بعد از ساعت هفت شب خرید و رستوران بازی هم حتی... چی؟... پَر! (بعضی خریدها واجبن قبول دارید؟)
تصور کنید که من دیشب قبل از ساعت دوازده خوابیدم. (حتی اگه تصور کردنش سخته!)
با این همه خوبی هایی هم دارد. مثلا من در تمام زندگی ام ساعت نه صبح برای خرید میوه و سبزیجات نرفته بودم. که امروز رفتم... حس کدبانو گری زیادی به آدم القا می شود! یک جورهایی آدم "خیال" می کند زندگی اش مفید تر می گذرد!



۸ نظر:

ناشناس گفت...

خوب يواش يواش ياد ميگيري كه تا بچه از در رفت بيرون بپري تو رختخواب البته يه حس عذاب وجدان هميشگي باهات خواهد بود كه البته جلوي خوابت رو نميگيره .و همچينين ياد ميگيري شب تا دير وقت بيدار بموني و صبح هم با هر فلاكتي هست از خواب پاشي عزيز دلم
سيرترشي متاهل(خوش ندارم ناشناس كامنت بذارم)

omid1977 گفت...

اه
پس اون خانمه چادر به كمر
زنبيل به دست
داشت ميوه ها رو برانداز ميكرد شما بوديد؟
گفتم اشناست ها!! D:

پ.ن) عكستون تو نت پخش شده خب
بعنوان رومانتيك ترين صحنه از يك مادر فداكار اول در ساعت 9 صبح!!
D:

mahdis گفت...

تبریک میگم وارد شدن عسلک را به دنیای درس و مدرسه
و تغییر یافتن زندگی مادر و دختر را
;)

شاران گفت...

حالا تابستون امسال قیافتون دیدنی میشه که ای خدا کی مدرسه ها باز میشه این بچه بره مدرسه زندگیه ما بیفته رو روال :دی

ناشناس گفت...

بچه ها در عین اینکه همه برنامه های مامان و بابا ها رو بهم میزنن، نظم رو هم وارد زندگی میکنن. این شیطونک ما هر شب ساعت 8 میخوابه! صبح هم بین ساعت 5 تا 6 بیدار میشه!!! جوری که من نیازی نیست ساعت بذارم برای بیدار شدن :) حالا فکرشو بکن از روزی که ساعتا رو کشیدن عقب، چه بلایی سر ما اومده :))))))) 7 میخوابه ! بعد هم از ساعت 4 تا 5 صبح میزنه زیر آواز :)))) فکر کنم برای تو هم اولش سخت باشه. بالاخره یه جایی برای مهمونی و خرید و ... پیدا میشه :)

مهناز مامان بارمان گفت...

بچه ها در عین اینکه همه برنامه های مامان و بابا ها رو بهم میزنن، نظم رو هم وارد زندگی میکنن. این شیطونک ما هر شب ساعت 8 میخوابه! صبح هم بین ساعت 5 تا 6 بیدار میشه!!! جوری که من نیازی نیست ساعت بذارم برای بیدار شدن :) حالا فکرشو بکن از روزی که ساعتا رو کشیدن عقب، چه بلایی سر ما اومده :))))))) 7 میخوابه ! بعد هم از ساعت 4 تا 5 صبح میزنه زیر آواز :)))) فکر کنم برای تو هم اولش سخت باشه. بالاخره یه جایی برای مهمونی و خرید و ... پیدا میشه :)

مهناز مامان بارمان گفت...

راستی من هنوز نتونستم عکست رو ببینم!!!!!

فانی گفت...

اینجاست که باید گفت نفسک داره تو رو بزرگ می کنه نه تو اونو !!!