۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

من می تونم کاری کنم که همه چی عوض بشه!

 از اونجایی که  در کشور ما سالهاست فیلم ساختن برای بچه ها (نه درمورد بچه ها) فراموش شده، طبیعیه که نفسک هم تجربه ی سینما رفتن نداشت. یه بار حدود سه سال پیش یه فیلم کمدی رو با هم رفته بودیم که حتی یه خاطره کم رنگ هم یادش نمونده بود. این جوری شد که وقتی تلوزیون تبلیغ پاتال و آرزوهای کوچک رو میداد بهش قول دادم میبرمش. هی نشد... هی نشد... تا امروز که شد!
دوتایی رفتیم سینما پردیس. بعد از این که کلی تو اون محیط روحنوازش بازی کرد و آتیش سوزوند رفتیم تو سالن. موقع رفتن یه دختر بانمک که جلومون بود به دوست پسرش اشاره کرد و به من گفت: بهم میگه بیا همسن و سالات اومدن! نمیدونه که این کارتونه ماله دورانه ماست. خندیدیم. دوست داشتم یواشکی بهش بگم اتفاقا من هم بیشتر واسه خودم دوست داشتم بیام و اینو ببینم!
تو سالن به غیر از چهار تا بچه بقیه همه دختر و پسر های جوون بودن! رسما هم همه اومده بودن نوستول بازی! مثلا یه جاییش از این شیر شیشه ای های قدیمی نشون میداد. یه هویی همه میگفتن: آخ از این شیرا! یه جاییش از این چیپس ها باز میکنه که که پلاستیکی بود و یه کاغذ ساده درش منگنه کرده بودن باز همه میگفتن آخ از این چیپسا! .وقتی هم فیلم تموم شد هیچ کس از جاش تکون نمیخورد. همه نشسته بودن آهنگ تهش رو تا آخر گوش کنن! خلاصه کلی دور هم خندیدیم به پاتال و ابروهای پیوندی کیانیان و احتمالا باز مثل بچه گی مون ته دلمون حسرت کشیدیم که کاش یه پاتال داشتیم...

۵ نظر:

مداد گلی گفت...

من پاتال ندیده هم اش را گفتم. همه ی نوستالژی ها این روز ها یک جوری درد دارند.

فانی گفت...

به نام نفسک ...
به کام ...

omid1977 گفت...

ببخشيد من خيلي متوجه نشدم
اون دختر بانمكه منظورش شما بودي يا نفسك؟
D:

طوبی گفت...

اخی پاتال. یادمه چندین سال پیش از تلویزیون پخشش کرد، ما هم اون موقع ها تازه ویدئو خریده بودیم ضبطش کردیم. بیشتر از شونصد بار دیدمش ولی هنوزم بدم نمیاد برم یه بار از توی سینما ببینمش. چقذه قشنگ بود. یادش بخیر. خوش به حال نفسک و خوش به حال مامانش ...

فندق 70 کیلویی گفت...

کارشون بامزه است و چون میدونن ما نسل خاطره بازی هستیم ، مطمئنن که جواب میده و فروش میره. تازه بعدها هم یک خاطره مشترک با نفسکت داری. کاش یک پاتال داشتیم ...