_فکر میکردم دکتر گفته که نوشابه نخوری؟
_ آره ... اما نمیدونم چرا از وقتی گفته نخور، من هوس میکنم نوشابه بخورم!
_ اوهوم!
_ میای آخر هفته بریم ویلای چالوس؟
_ چی؟!
_ اونطوری نگام نکن!
_ تو که میدونی نمیام... ما قرار گذاشتیم...
_ میدونم اما دوست دارم... دوست دارم با تو برم!
_ اوهوم!!
_ میخوام ترک موتور من بشینی!
_ ماشینتو فروختی!!؟
_ تیکه ننداز! موتوره (...) رو میگم!
_ میدونی که نمیتونم ترک تو بشینم! ما قرار گذاشتیم...
_ میدونم اما دوست دارم... دوست دارم با تو سوار موتور بشم...
_اوهوم!!!
_ میتونی آخر هفته بیایی مهمونیه (...)؟
_ مهمونی؟ تو که میدو...
_آره میدونم... اما دوست دارم با هم بریم!!
_ ما با هم قرار گذاشتیم... تو هم قبول کردی... نکردی؟
_ آره... اما از وقتی قرار گذاشتیم...
_ برای تو مثل نوشابه است؟!! ها؟!!!
_ نوشابه؟!!
_اوهوم!!!!
۱ نظر:
ارسال یک نظر