۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

تو و رود و من...



*صبح روز جمعه رفتیم اینجا... نمیدونید چه آرامشی... چه لذتی میشد برد... همین نزدیکی ها بود اما بوی شمال میداد ...
این آب.... آخ این آب......



روز خیلی خوبی بود...
وروجک ها هم به اندازه ی کافی کیف کردن... یه عالمه مهمون بودن که من به جرات میتونم بگم حتی یه نفر رو هم نمیشناختم... دوست بابا برای این که من یادم بیاد برام توضیح میداد که فلان سال اومدیم خونتون... کوچولو بودی... یادت نیست؟ بعد میگم خب کی؟ یادم نیست... بعد مامان حساب کتاب کرده و رو حساب فلان اتفاق افتاده، فهمیدیم من یک سال و نیمه بودم!!



درخت سیب گلاب داشت........اومممممممممممممم محشر.........
آلبالو..........اوممممممممممممممممم........خوشششمزه............
خلاصه من از یک سال و نیمه گی هام که این آقا یادم نیومد اما تا میشد از امکانات باغچه شون استفاده کردم... جای شما خالی...

*یه عزیز (میدونید چقدر عزیزید؟!) برام نوشته... چرا نظرات رو می بندی... وبت رو عوض کردی که راحت باشی... چرا نیستی؟ خب... راستش نیستم... کسی رو لینک نکردم... چون هنوز تو اینجا موندن مرددم... و مهم تر از این ... دوستان به شدت تو این محیط جدید به من لطف دارن... انگار از وقتی من یه تصویر از خودم گذاشتم این گوشه... مورد غضب قرار گرفتم... گمونم دوستی بدون چهره خیلی صمیمانه تره... مدام ایراد... نظرات تند... و تغییر رویه های عجیب و غریب... اینجا من دوستام رو یه جور دیگه دارم میشناسم... 100 نفر رو دعوت کردم... حدود بیست نفر اومدن برام کامنت گذاشتن... 80 نفر باقی حتی به خودشون زحمت ندادن یه خبر بدن که من بدونم آدرس جدید رو گرفتن... دارم فکر میکنم یعنی دقیقا چی باعث این تغییر رویه شده؟! اگر کسی میدونه برام بنویسه... هرچند من آدم انتقاد پذیری نیستم... و از انتقاد هم خوشم نمیاد!


پ.ن: روی یک سنگ نشسته ام... صدای آب و خنده های بچه ها... پاهایم در آب سرد... اس ام اس های شما را میخوانم... به خودم میگویم کاش همیشه مست باشید و وراجی کنید به قول خودتان... بعد... ناگهان... ترس برم میدارد... مثل همیشه... میگویم خوب است که ما هم را ندیده ایم... خوب است که ما هم را نبینیم... گفتم که... دوستی های بدون چهره صمیمانه ترند... 



بعدن نوشت: دوستان عکس من در نمایه ی من همین گوشه موجوده! اما چون بلاگ اسپات مورد حمله قرار گرفته و یه جاهاییش فیلتره نمایش داده نمیشه مگر با فیلتر شکن! من بی تقصیرم...

۲۱ نظر:

سید امین گفت...

چهره ی دلنشینی دارید خانم... موهای زیبایی نیز :)

تا بعد

مرحومه مغفوره گفت...

تو همیشه عزیزی
خیلی بیشتر از اون چیزی که یه دوست هرگز ندیده میتونه عزیز باشه.

admin گفت...

سلام
راستش ما که اینجا عکسی ندیدیم
اما یه عکس هست که مدتهاست جای دیگه می بینیم ولی تاثیری نداشته
یعنی باید داشته باشه؟
تنها فرق اینجا اینه که دیگه کمتر از نفسک مینویسی

اریانا گفت...

من که عکس ندیدم :(( ولی نوشته هاتون رو دوست دارم.
خوشبحالتون چه جای قشنگیه. کلا روح آدم رو تازه میکنه.

papary گفت...

وااااای چه روز خوبی داشتین :)
همیشه به سفر و خوشی.
حالا یه روزی میشه که نفسک میاد تو وبلاگش مینویسه فلان روز با نفس رفته بودیم و من ... ساله بودم

papary گفت...

نفس جان! به حرف بقیه چی کار داری؟
بذار هر چی می خوان بگن، تو اون کاری رو که خودت دوست داری و به دلت بیشتر آرامش میده انجام بده.
تو یه مواردی باید و باید به دل خودمون پیش بریم. تو عکست رو بذاری، نذاری، بنویسی، ننویسی، ممکنه یکی خوشش بیاد و یکی بدش بیاد.
اونی که خوشش میاد، دوست داشتنش رو برات مینویسه و بهت ابراز میکنه، اونیم که خوشش نمیاد بازم همین کارو میکنه. حالا ممکنه بعضیاشونم که منطقی نباشن 4 تا حرف ناجورم بگن که آدم رو ناراحت میکنه.
اسمش روش هست، آدمای بی منطق. پس تو نباید خودت رو ناراحت کنی.
اول دل خودت رو دریاب، بعد اگر حس کردی ناراضی هستی، گوشه چشمی هم به دل دیگران داشته باش، اما نه تا اونجایی که دل خودت رو زیر پات بذاری

ساقی گفت...

همیشه به گردش عزیزم.
چه خوب که به شما و نفسک خوش گذشته.
من که از دیدن عکست کلی ذوق کردم و مهربونتر از اونی هستی که فکر میکردم.
ولی باهات موافقم که انگار دوستی های بدون چهره صمیمی ترن!(البته تو دنیای مجازی)
یه دوست دیگه ای هم همینو میگفت!که بعد از دیدار حضوری خیلی تغییرات به وجود میاد!
ولی من از دیدنت خوشحالم.

علی گفت...

این را جایی خوانده بودم.مثل نوشته ی پ.ن شماست:

ماه بالای سرم بود.

دستم را دراز که می کردم،می توانستم بگیرمش.

اس ام اس را باصدای گرم تو می خواندم.

شب ییلاق دَستِر.

تنها در ایوان خانه خوابیدم.

تنها که می گویم یعنی،تنهاباتو.

باران گفت...

سلام
از وبلاگ خیاط باشی با شما آشنا شدم مدتیه می خونم و چیزی نمی گم .
امروز که دیدم نوشتی مرددی به موندن در اینجا ترسیدم که بری و گمت کنم !
طبیعت کلی روحیه آدمو تغییر می ده . خوشحالم که به شما " تو و نفسک " خوش گذشته . پیرهن آبیشو دوس دارم

... گفت...

بعد منظورتون از " مدام ایراد " من نبودم که ؟!!! :D

... گفت...

عجیبه که چیزی یادتون نیست :D

یک سال و نیمگی رو میگم

هری هالر گفت...

برای من از این جهت گذاشتن عکس شگفت آور بود که فکر کردم: خاطره که میخواست ناشناس باشه، چی شد یهو عکس گذاشت! به هرحال کاری رو بکن که راحتی و بهت لذت میده. خوشحال شدم که یه روز خوش داشتی و خاطره اش رو نوشتی.

omid1977 گفت...

ميدونيد
راستش اگه من بودم ميگفتم باغ
اما شما ميگيد باغچه
خب ديگه پولداري و مرفه بي درد بودن همينه ديگه
:D
بعدش
ميگم كه
اونجا گيلاس هم داشت آيا؟
برا ادمين پرسيدم خب
مگه چيه

omid1977 گفت...

نميدونم وا...
در مورد اين دنياي مجازي
اغلب همين مجازي بودن رو ترجبحا ميدن
مثل بال ماسكه ميمونه كه خودشون رو پشت نقاب قرتر ميدن تا راحت خودشون رو يا تخليه ككن يا بي دغدغه صحبت كنن و حرف بزنن از اونچه نميتونن در واقعيت بگن
يا ...
خلاصه اينكه اين نقاب رو دوست دارن
فلذا افرادي كه واقعي اند تو اينجا و با دنياي واقعي اينجا رو ميسنجند گاها دچار مشكل ميشن
مخصوصا عكس قشنگاش!!!
:D

فانی گفت...

نزدیکیهای تبریز هم یه جائی هست که هیچکدوم از این خصوصیتهائی رو که تو گفتی نداره ولی واقعا یه بهشت تمام عیاره ...
مخصوصا هم که تقریبا هیچکس به اونجا قدم نمیذاره !

فانی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
سایه گفت...

چه با عکس چه بدون عکس.. چه فرقی میکنه اگه دوستی واقعی نباشه ها؟؟
بدون عکس شاید توهم دیگران قشنگ تر باشه نه؟؟ شاید فکر کنن تو اونی هستی که اونا فکر میکنند. واسه همین ارتباطا دلنشین تر میشه.
عزیزم. من فیلتر شکن نداشتم واسه همین هم نتونستم ببینم. اصرار هم ندارم. حس میکنم هر شکلی هستی برای من قابل قبولی و از همه بهتر اینکه از این کارت خوشم اومد که عکس گذاشتی . یه نفس شجاع و بی باک ..
این کارت به من احساس بهتری نسبت به تو داد. احساس افتخار.

راستی رودخونه هم خیلی قشنگ بود. خوش باشی. نفس.

مهناز گفت...

نفس جان پس رفتی و یه نفسی تازه کردی. از نفسک هم که فقط خنده هاشو نوشتی که خب! از همه چی مهمتره. اما صمیمیتت اینجا انگار کمتر شده!!!! وقتی به نظرات پاسخ میدادی، یه جورایی همه رو به چالش می کشیدی. البته اینو بدون که هر جا باشی میخونیمت. مراقب خودت باش.

Gom گفت...

سلام
خوبید؟ والا به من آدرس اینجا رو نداده بودی تا حالا. فکر کردم کلا آدرس عوض کردید رفتید . خوشحال شدم کامنتتونو دیدم .

حالمم بله خوبده ، مرسی. شما چطور ؟ سلامتید ؟

سامانتا گفت...

دوستم خوبی؟
من که الان خوبم
یه مدتی حالم خوش نبود زیاد سر کار نمیموندم این شد که نشد بهت سر یزنم ببخش
من اما به تو خوش گذشته و یه پیک نیک حسابی داشتی خوشحالم تابستون تو ذوق میزنه و خوبه که زیاد تو خونه نمونی
دلم براتون تنگ شده

Gom گفت...

منم خوشی ناخوشی هام گم شده بدبختانه. باید پیداشون کنم