۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

بیانیه

از قرار معلوم لازم است جهت روشن شدن اذهان خصوصی (تنوع بشه!) یک چیزهایی را  توضیح بدهم:
1_ من یک عالمه دوست خوب دارم که میتوانم نیمه های شب یا هر موقعی اس ام اس بدهم که بیدارید؟! میشود با شما حرف زد؟ من خواب بد دیده ام... اما قطعا منظور من از کسی همیچین ارتباطی نبوده است. متوجه اید؟!! (خواستم آن دوستان خوب که بهشان زنگ هم زده ام گاهی، بدانند که حواسم هست!)
2_ در مورد پست پیراهن، من تا آن لحظه نه پیراهن. نه بلوز. نه شلوار نه شلوارک و نه  حتی یک تی شرت هدیه نگرفته بودم! صرفا خیال کردم باید اینطوری باشد.
3_ عنوان دو تا پست پایین تر (میخوانمت...) را از ایمیل یک دوست خیلی خیلی عزیز و بی معرفت! کش رفته بودم.
4_ نفس گیرانه ها دوجورند یا کاملا اتفاق افتاده اند یا کمی ... یا اصلا!! به طور کلی سوال نفرمایید!
هشدار: یکی از چیزهایی که نوشتنشان یا بهتر بگویم انعکاسشان را دوست دارم، نوشتن دیالوگ هاست. حالا ممکن است در ایمیل، چت یا رودر رو اتفاق افتاده باشد. پس... حواستان باشد. یک بنده خدایی در گودر برای من کامنت فرمودند که ایمیل بهت میدم ولی نیام ببینم پستش کردی! من هم مینویسم که بدانید و مراقب حرف زدنتان و نوشتنتان باشید... من روشم را عوض نمیکنم. همینه که هست!
پ.ن: هی تو! این جا قلمروی منه. نظرات اینجا رو من باید تایید کنم تا منتشر بشه... و نظرات تو رو رد میکنم! به همین سادگی!

۱۴ نظر:

فاني گفت...

تو كه نيشرت نگرفتي كاملا با خود نمي كني ملت رو درگير مي كني ( بيا ! اين ديگه آخر محترمانه حرف زدن من بود ! باور كن بيشتر بلد نيستم !)

admin گفت...

اصلا هرچی شما بگی
حالا چرا عصبانی میشی
میگم اینجا نمیشه به کامنتها جواب بدی؟

هاله گفت...

سلام خانم نفس :) از لینک​​ای که دوستی در جایی داده بود پرتاب شدم به خانه​​ات. نمی​​دونم کی هستی و مهم هم نیست. هم خودت خیلی ملوسی و هم نوشته​​هات از دل بر آمده.

امیدوارم حال​​ات به​​تر شده باشه بعد از عمل.

papary گفت...

ببین نفس!
دلیل نداره برای کاری که میکنی بخوایی به کسی جواب بدی و دلیل و برهان بیاری.
اونی رو که فکر میکنی درسته انجام بده.
کسی هم دوست نداره بخونه نوشته هات رو، راحت میتونه روی close کلیک کنه و خودش رو راحت کنه.
کار خودت رو انجام بده
پست "حق" رو که یادت نرفته؟...کار خودت رو پیش ببر

ناشناس گفت...

سلام
دلمان براي نوشته هايتان تنگ شده بود
آمديم بگيم ببخشيد دير به دير ميام
اما خوب ميام
اينروزها سرم شلوغه
توي پست آخرم هم نوشتم چه خبره
----
راستي جات اون روز خاص خيلي خالي بود
من هم با مراقبت كلام اينرا نوشتم

... گفت...

من که هشدار رو جدی نگرفتم !!!

ساقی گفت...

سلام نفس
ممنون از شفاف سازیتون!
بی خیالشون شو فقط همین که گفتی ردش کن!

سامان گفت...

میدونی چیه یه جورایی دیگه داره خیلی ناجور میشه....خیلی زیادی خشن شدی.از خشم و دعوا و عصبانیته که ما جوونای این دوره فراری شدیم.با این که من جز هیچ کدوم از این موارد نبودم اما یه حسی بهم دست داد که اصلا دوستش نداشتم
تو از من خیلی بزرگتری و نمیدونم میتونی درکش کنی یا نه..به هر حال شاید هم برات مهم نباشه اما نمیدونم بازم بیام بخونمت یا نه دوست من.دنیا ارزش این همه شلوغ بازی رو نداره مخصوصا اگه مجازی باشه.

شب گلک گفت...

نباید این بحث ها باشه ولی هست. یه چیز ساده ای رو فراموش می کنن دوستان. آدم های ارادتمند به قلم مواد لازم برای نوشتن رو از همین دنیای بیرون می گیرن مثل یه دیالوگ یا خاطره یا برخورد اتفاقی و الخ اون وقت مصالح در ذهن ترکیباتی می شه و از نوک قلم که بیرون می اد موجودیتی دیگه ای ÷یدا می کنه که لزومن حقیقی نیست و حتمن هم قرار نیست اتفاق افتاده باشه.خیلی هم پیچیده نیست

mohamadreza گفت...

سلام در مورد چند پست قبل:اکثر کادو هایی که واسه من میارن لباسه و من حس خوبی نسبت به اینکه لباس برم کادو میارن نداشتم ولی این پست نظر منو تغییر داد ممنون!

papary گفت...

عیدتون مبارک باشه[گل]

ماری گفت...

هر جوری که دوست داری بازی کنی ...بازی کن.

من فقط از خوشیت خوشحالم .

1975 گفت...

در مورد این پست به من که مربوط نبود!!
در مورد پست بالایی به این عمل در شهر ما میگن یابو آب دادن به زور!!

هما گفت...

سلام.گاهی اوقات وقتی نوشته هات رو میخونم میبینم بدجوری نوی یه سری مسائل بهم نزدیکیم. منم خیلی وقتی وقتی از خواب میپرم دلم میخواد کسی باشه که آرومم کنه یا حداقل به وجودش دلگرم باشم ولی ....
نمیدونم اصلا" چرا باید اینهمه کابوس و خواب های چرند ببینم...
راستی من میتونم لینکت کنم ؟ البته اگه دوست نداری من درک میکنم . منتظرت هستم