۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

بعضی کرم ها نباید پروانه شوند!

بچه که باشی و پایتخت نشین، کافی است پدربزرگ و مادربزرگی داشته باشی که در یک شهر کوچک شمالی زندگی کنند... آن وقت همه ی آرزویت میشود تعطیلات و سفر به شمال... خانه هایی با حیاط هایی به اندازه ی یک باغ و یک دنیا حیوان و حشره و گل و گیاه کشف نشده... پدربزرگ باغ توت داشت. اوایل تابستان شروع میشد. دانه های سیاه کوچکی که در انبار بزرگ خانه تبدیل به کرم میشدند و بعد به باغ توت منتقل میشدند. به هفته نکشیده، شده بودند کرم های ابریشم. از حشرات و کرم ها بیزارم اما این ها را دوست داشتم. فکر میکردم شبیه قطار های سریع السیر ژاپنی اند که توی تلوزیون نشان میدهد. با آن چشمها و دماغ سیاهشان.
نمیدانم چقر طول میکشید. آن قدر بزرگ می شدند که وقت پیله تنیدنشان میشد. از آن به بعد، چند نفری شبانه روز در باغ می خوابیدند که پیله ها را ندزدند. وقتی همه شان سفید و دوست داشتنی می شدند. جشن می گرفتند. اگر درست یادم مانده باشد اسمش جشن "کچ چینی" بود. نهار مفصلی و یک عالمه مهمان. توی باغ... شادی و پایکوبی... و پیله ها را از روی شاخه و در ودیوار "تلمبار" جمع میکردند و فردایش فروخته می شد... .
یک روز در جشن... همانطور که شیفته ی سپیدی و لطافت پیله ها شده بودم، هوس کردم دو تایش را با خودم ببرم. دو تا از خوشگل ترین هایش را برداشتم. با خودم آوردم و مثل عزیزترین چیزی که داشتم گذاشتم توی کشوی کوچک میزم. هربار درش را باز می کردم، ممکن نبود دستی بهشان نکشم. یادم نیست چقدر گذشته بود. یک روز بی هوا رفتم چیزی بردارم...
وحشتناک بود...
وحشتناک بود...
پیله ها سوراخ شده بودند. دو پروانه ی زشت و نفرت انگیز آمده بودند بیرون... از مسیر راه رفتنشان یک مایع صورتیِ زشت، پخش شده بود روی کاغذ ها و کف کشو... یک رد چندش آور... شوکه شده بودم. عق میزدم... کسی نبود که کمک بخواهم... ترسیده بودم... نتوانستم دستشان بزنم... چند ساعت بعد وقتی همه آمدند و کسی کمک کرد تا تمییزشان کنم... با هم جفت گیری کرده بودند. کشوی میزم پر از تخم های ریز قهوه ای شده بود و هردو مرده بودند. یک زندگی نکبت بار واقعی!

پ.ن1: راستی پروانه ها نر و ماده دارن؟ یا هر پیله ای رو برمیداشتم همین اتفاق می افتاد؟!!
پ.ن2: بعد یکی میاد نت عاشقانه میزنه که "آه کرم ابریشم چه پروانه ی زیبایی میشوی!" تو که ندیدی دهنت رو ببند!

۱۱ نظر:

... گفت...

پ.ن 2 : آه کرم ابریشم !!! پروانه هم بشی / هیچ ..ی نمیشی :D

papary گفت...

من اولین بار که پیله خریدم کلاس سوم یا دوم بودم... هر روز میرفتم تو خیابون تا از تنها درخت توتی که نزدیکمون بود براشون برگ بکنم و بیارم. حتی گاهی روزا هم برای اینکه حوصلشون سر نره، با خودم میبردمشون بیرون تا از پای درخت برگ بخورن!!!!
بعد وقتی تبدیل شدن به پیله خیلی جا خوردم که کجان؟
بعدش که پروانه شدن خیلی بدم اومد ازشون. اما در عین حال هم دوستشون داشتم چون خودم بزرگشون کرده بودم.

فانی گفت...

میدونستم کرم ابریشم که بشه پروانه زندگیش کوتاهه ولی نه دیگه اینقدر!
راستی ! مطمئنی اونا خفه نشدن ؟!

مسیحا گفت...

{ گل }

احمد شریفی گفت...

وای خدا راست میگی، منم مراسم "کج چینی" رو خیلی دوست داشتم، ما پیله ها رو همون روز میفروختیم، و من همیشه چندتا پیله برای خودم بر میداشتم. کرم هاش هم عین گاو، برگ توت میخوردند و عمراً سیر نمیشدن.

تی نوکرم که اَمی خاطراتِ زنده بوگودی!

admin گفت...

اومدن سلامی عرض کنم
خیلی وقته احساس میکنم اینجا سوت و کور شده
اصلا وقتی که به کامنتها جواب نمیدی یه جور حالگیری محسوب میشه

سایه گفت...

سلام
خیلی وقته بهم سرنزدی ها؟ حواست هست؟

اميد گفت...

والا منم یادمه همینجوری پیله برداشتم، انتخاب خاصی رو نر و ماده نداشتم!
شاید بشه گفت نر و ماده ندارن! اما مشکل اینجاست که تو یه سرچی که کردم، نت میگه پروانه نر و ماده داریم!:(
سوالت رفت تو مخ!باید جواب پیدا کنم حالا:(

بانوی مهر گفت...

وووییی ، دوست جان جوری نوشته بودی انگار که جای تو ، من باشم .... دقیقاً حست منتقل شد .... جوجه م رو برام ببوس.

ساقی گفت...

وای خیلی باحال بود((:
یه بار برادرم یه دونه از این پیله ها خریده بود که دقیقا اونم تو کشوی میزش تبدیل به پروانه شد!دوتاییمون فقط میگفتیم چقدر زشته!(:
خوبه ماله ما یه دونه بود!!!

ساقی گفت...

وای خیلی باحال بود((:
یه بار برادرم یه دونه از این پیله ها خریده بود که دقیقا اونم تو کشوی میزش تبدیل به پروانه شد!دوتاییمون فقط میگفتیم چقدر زشته!(:
خوبه ماله ما یه دونه بود!!!