شب که نه، نزدیکه صبحِ. مهمونم. جشن تموم شده، یکی از آقایون خوابه (از هوش رفته!) بچه ها دارن ازش عکس میگیرن! اون یکی حالش بده داره خداحافظی میکنه بره خونه... بقیه هم لایعقل!! روی مبلی، کف زمینی، جایی ولو شدن و همدیگه رو دست میندازن. بعد منه طفلکی گرسنه ام میشه. این جماعت رو میشناسم ولی میگم نه عب نداره...تو میتونی، نترس! بلند شو! میرم یه تیکه مرغ برمیدارم میام تو پذیرایی...
کل جمعیت صداشون در میاد... چاق میشی!... نخوری ها، میمیری!... وای ساعت 5 صبحه!... میخوای غذا بخوری؟!
بعد دقت کنید که من شام هم نخورده بودم... اصلا اهمیت نمیدم و سعی میکنم اعتماد به نفسم رو حفظ کنم: "دوست دارم. همینه که هست!"
میام میشینم پشت میز نهار خوری و با ولع ( عین این دزدای دریایی واینا که نشون میده رون مرغ میکشن به دندون!) شروع میکنم به خوردن... کلی هم میچسبه... اینجوری صدای همه شون باز در میاد... منم میخوام اصلا اهمیت ندم...
یه هو یه جوری زبونم رو گاز میگیرم که با مرگ یکیِ!! اونقدر دردش وحشتناکه که حد نداره... اما شما بگو یه آخ! دارم میمیرم... به روی خودم نمیارم به زور یه کمی دیگه میخورم و پا میشم... هنوز متلک ها ادامه داره... و منه طفلکی از شدت درد اشک تو چشمم جمع شده... اما نمیذارم کسی بفهمه که بیشتر از این گیر بدن بهم...
حالا اینو نوشتم که به همه ی مهمونای دیشب بگم ایشاا... زبونتونو گاز بگیرید! نفرینتون کردم!
۱۷ نظر:
متاسفم !
غم آخرت باشه ! ( دیییییییییی !!! )
چه خبر بوده اونجا !!! / نکنه مرغش یه چیزی داشته که یکی بیهوش بوده / یکی حالش بد بوده / بقیه لایعقل !!!
پس خوب شد زبونتو گاز گرفتی :D
اخ/خدایی چی کشیدی!!!
الهی زبونشونو گاز بگیرن!!!
خب طبق معمول ما هم كه اونجا نبوديم
ميخوايد ما هم كمي فحش بديم
هم شما هم ما دلممون خنك بشه!!!
D:
ببخشید این قضیه لایعقل کمی واسه من نافمفهوم بود :D
میشه کمی شفاف سازی بفرمائید
خصوصي
كلن شاد باشيد و
خب راستش شما هم كمتر هستيد
ضمنا ما هنوز نميدونيم لينكتون كنيم در اون قسمت خاص دوستان و ادرستون رو عوض كنيم يا نه
به نظرم اومده نميخوايد فلذا هنوز نام خاطرهو وبلاگ قديمش در قسمت دوستان اومده
بعضي وقتها بايد حرف زد فرياد زد تا ديده نشد
انقدر يواشكي و اروم نباشيد حتي مرغ خوردنتون هم ارومه
واقعا كه
گاهي نااميد ميشويم از شما
D:
پس خوب د من نبودم! وگرنه الان یک هنگامه ی نفرین شده بودم... :دی
اما میدونی چیه اصلا...کاش بودم فوقش یه نفرینم میشدم دیگه! از نبودنم بهتر بود که!
الهی آمییییییییینننننننن!!!!!!!!
نفس پاسخ میدهد:
فانی: نیت خیرتون کاملا مشخصه!
مدام: مرغاش چیزی نداشت... نوشیدنی هاش فاسد شده بود!! من حواسم بود نخوردم!:)
ساقی: انشاا... :))
امید: آخه شما اون موقع شب چجوری میخواستی ارباب رو بپیچونی؟!!! بعدشم... شما فحش بده ما پایه ایم :)))
ادمین: لایعقل به کسایی میگن که هوش و حواس درستی ندارن... حالا گاهی طبیعتا اینجوری ان گاهی هم یه چیزی میخورن اینجوری میشن!!
هنگامه: نه دیگه! اگه بودی پشتم در میومدی میگفتی این طفلک شام نخورده حرف اضافه موقوف!
مهناز: چه حالی میده بگیره:)))
نگران نباش !
اگه جواب مثبت باشه نمایشگاه سوم رو با این عنوان برگزار می کنیم :
نمایشگاه آثار هنری و صنایع دستی ویپه حمایت از جوالدوز خوران زبان گاز گرفته سرطانی !!! ( دیییی ! )
اوخ ... خوو عاقبت خوردن جلو یک مشت مست لایعقل همینه دیگه !
من برگشتم !
سلام.
خوبی؟
واقعا خوشحال میشم کامنتاتو میخونم. از این همه که اومدن و رفتن لطف تو از همه موندگارتره انگار.
اگه کامنتم نذارم بهت سر میزنم. اگه زیاد هم فرصت نشه اما گهگاه خدمت میرسم.
پست سومتم احساسات مشترک (سابق)ی داشت.
خیلی خیلی خوش باشی.
فنچتم که مثل همیشه ببوس :*
فعلا.... @};-
سلام عزیزم.
خوبه که گلوت گیر نکرد . حواست یه ذره پرت شد نه زیاد.
سلام سلام
من الان یه تجربه ی خیلی جالب داشتم . نه که هم اینجا بلاگفا نیست که خبر بده مرتب و هم منم سرم گرم لذا این فاصله هه که افتاد الان اومدم به شکل بامزه ای فوضولی در پست های قبلی ببینم چه خبر بوده ارزیابی دقیق .
معلوم میشه خیلی گرسنت بوده که اونجور زبونتو گاز گرفتی!!
من موقع غذا خوردن اگه کسی نگام کنه فوری می پره تو گلوم!!
اي بابا
شما چكار پيچوندنش داريد
شما دعوت كنيد پيچ و مهره هاش با ما
D:
ضمن پست چديدتون هم اصلا مشخص نبود در مورد كي يه
من هم سوت زنان رد ميشم!!!
D:
خوبه اقتدار خودتو حفظ می کنی
ارسال یک نظر