۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

کنسرت سوکسی به صرف سوت و دست و حرکات موزون!

علی رغم میلم نمی‌شود خیلی برای نفسک برنامه های متنوع تدارک دید... مثلا وقتی برای دیدن فیلم نخودی رفتیم... اصلا راضی نبودم اما توی ذهنم تصور می‌کردم که اگر حساسیت به خرج داده بودم، این بچه تا حالا سالن سینما را ندیده بود و اصلا نمی‌دانست چجوری است. اما راجع به تاتر تجربه های بهتری داشتیم... امشب هم کنسرت حشرات را دیدیم. 
اولش، بیرون سالن که به انتظار بودیم تا دوستان جا مانده بیایند، بچه ها بخشی از یک نمایش خیابانی را هم دیدند... یک جورهایی شب پرباری بود. مریم سعادت را کلا دوست دارم... ضمن این‌که از کنسرت توقع سرگرم شدن و رقص و سوت و دست و ... داری که توقعت برآورده می‌شد زیاد!
یک کفشدوزک داشتند که عاشقش شده بودم دورگه‌ی آبادانی _ کرد بود! (بگذریم که آقای تنها در آلبالو گیلاس را هم خیلی دوست داشته‌ام و بی‌تاثیر نبوده‌است قطعا) یک مورچه ی بنفش هم داشتند که حرکات موزونش عالی بود! (بگذریم که من کلا رنگ بنفش را جور دیگری دوست دارم) سوسک اصلی ماجرا را هم که نگو...
ولی به گمانم، مهمترین قسمتش این بود که فرزندم استعداد های کشف نشده ی مادرش را خوب لمس کرد... اول کنسرت آقای سوسک نازنین گفتن صدای سوت نمی آید... ما هم تا آخر هی سوت زدیم... سوت های اول قیافه ی متعجب نفسک دیدن داشت... بعدی ها را درخواستی اجرا می‌کردیم: "مامان سوت بزن... بلند می‌زنی صداش تا سقف میره!!"

۴ نظر:

مهناز مامان بارمان گفت...

مطلب قبلیت دلم رو درد آورد.نمیخواستم و نمیتونستم نظر بدم. شاد باشی. حتی شده موقتی و با تئاتر سوسکی !

هما گفت...

چه کیفی کرده دختر گلت. من یه خاطره ای شبیه این از مادرم دارم که هنوز هم در من یک دنیا شادی ایجاد میکنه یه خاطره از شیطنت مادرم در صورتی که مامانم همیشه خیلی ساکت و آرام بود و من چه کیفی از شیطنت مامانم کرده بودم خدا میداند

فانی گفت...

تا بوده همین بوده !
به نام بچه ها ...
به کام مادرا !!!

مجتبی گفت...

جورِ دیگرِ رنگِ بنفش را هستم، ناجور!