۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

مردانگی هایت...

هزار بار وسط حرف‌های‌مان یاد آوری می‌کند که کاری که می‌کنم خودخواهی محض است و صلاح فرزندمان در آن نیست... ادعای دوست داشتنم نشود!!
بعد به سادگی مرا با گرفتن بچه تهدید می‌کند...که هفت ساله می‌شود... که شاید آن موقع من صلاحیت نگه‌داریش را نداشته باشم...


پ.ن: ازت دلگیرم خدا...



۸ نظر:

خاطره گفت...

روزی تمام میشود میدانی
یک روز میرسه که دیگه نمیتونه این رو بگه
خودت میدونی که امکان نداره بخواد نفسک همیشه کنارش باشه
اهمیت نداه

Gom گفت...

چی بگم؟ فک کن چیزی نگم بهتره .

هما گفت...

من دلم نميخواد کفر بگم ولي بعضي وقت ها ميگم خدا مرده چون هميشه طرف مردهاست چون انگار دنيا رو براي مردها آفريده چون .....
راست ميگي منم خيلي وقت ها ميگم خدايا ببخش ولي ازت دلگيرم

تنهای وحشی گفت...

بغض

ناشناس گفت...

اگر واقعا به این نتیجه رسیدید که جدا بشید این کار رو انجام بدید.چون اگه حالا به خاطر دل بچه این کار رو نکنید بعد باید یک زندگی پر از مشاجره و ناآرام رو طی کنید که برای بچه هم ضررش بیشتره و تازه چند سال بعد دوباره به همینجا برسید که الان هستید و ببینید فقط زمان خودتون رو تلف کردید.برای بچه هم جدایی شما تا کوچکتره راحتتر پذیرفته میشه تا بزرگتر باشه.حالا براش سوال هست که جدا شدن یعنی چه؟اما بزرگتر که باشه دیگه براش فقط سوال نیست.
ضمنا شما خودت هم حق زندگی داری ؟نداری؟

سایه گفت...

خم شو ، ولی نشکن زیر بار این همه درد..

فانی گفت...

چقدر خوبه که خدا از ماها دلگیر نمیشه ...

maryambanu گفت...

to mardanegi kon...to mard bash...
to madari...beheshte man...
to saboor bash beheshtie man...
to tahammol kon.
elahi maryam bemirad baraye to va nafasak...