۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

شب دوم یا قدم بعدی

هنوز با خودم  آشتی نکرده ام. روزی که قرار بود برای جراحی بروم از صبح همه میپرسیدند، کی میروم؟ با کی میروم؟ چکار میکنم؟ یکی گفت من می آیم و میبرمت. نمیگذارم آب توی دلت تکان بخورد! گفتم: نه با مامان میروم. مامان پرسید با کی؟ گفتم با خواهرم. خواهرم پرسید با کی میروی گفتم تنها میروم جراحی که نمیکنم. اگر لازم شد زنگ میزنم. اما میدانستم که دروغ میگویم. نوبتم که شد ست جراحی را چک کرد و گفت باید درش بیاوری. همه چیز آماده است. گفتم بیرون مینشینم تا صدایم کنید.
نشستم. مسی گل نمیزد و حرصم در آمده بود. اس ام اس ها را جواب میدادم که فهمید. پرسید تنها رفته ای؟ گفتم آره. عصبانی شد. گفتم: آدم های تنها باید یادبگیرند به کسی جز خودشان تکیه نکنند. نوشت: بیمارستان جای یادگیری نیست. چرا نمیفهمی باید کسی رو میبردی! یک آن خودم را تصور کردم که بعد از تزریق بیهوش شده ام! سابقه دارم به شدت! خنده ام گرفت و فکر کردم راست میگوید. زنگ زدم و گفتم منتظر خالی شدن اتاق عملم و قطعی شده است...
امروز رفتم برای کشیدن بخیه ها... چهار شنبه هم رفته بودم برای تعویض پانسمان... باز هم تنها رفتم. به خودم گفتم اگر دفعه ی قبل خودم با پاهای خودم از این کلینیک بیرون رفتم، امروز هم میتوانم. اما روی صندلی که نشستم دل توی دلم نبود. ترسیده بودم. هفت هشت تا بخیه... درد دارم هنوز...
اس ام اس میدهم که ترسیده ام. میپرسد باز تنها رفتی خره؟! مینویسم آره. خودتی! نوبت من شده است. درست پیش از رفتن به اتاق زنگ میزند. میگویم میروم تو و قطع میکنم...
میگوید زود است برای کشیدن بخیه ها. جای بدی است. تکان میخورد. خوب جوش نخورده است. و تهش میگوید یا دوشنبه یا چهار شنبه...
بیرون که آمدم حرصم در آمده است. این دومین بار است که با دلهره میروم و تمام نشده برمیگردم! به خودم میگویم کاش تمام میشد...
برمیگردم وروجک را تحویل میگیرم و میرویم خانه... سرگیجه دارم... وقتی چشم هایم را میبندم بدتر میشود. به خودم میگویم میتوانی دو جور تصورش کنی... چشم هایت را ببندی و فکر کنی مثل بچه گی ها روی تاب نشستی و دنیا به طرز دلپذیری تکان تکان میخورد... یا چشم هایت را ببندی و رعب و وحشت زلزله های مختلفی را که تجربه کردی تجسم کنی!
اینجوری است که تاب خوردن را انتخاب میکنم...
و... هنوز تاب میخورم...

۱ نظر:

رها# گفت...

منم گاهی اوقات به سرم میزنه از این کارا میکنم ! از این کارا که مثلا میخوام تنها بتونم از پس کارهام بربیام و آخرش دور از جون شما مثل خر پشیمون میشم !