۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

امنیتِ یک تخت‌‌خوابِ آشنا!

من از آن آدم‌های بدی (؟) هستم که دوست دارم روی تخت خودم بخوابم و با عوض شدن بالش و لحافم به سختی خوابم می‌برد. بعد از جدایی فکر می‌کردم، اولین کاری که می‌کنم، عوض کردن تخت‌خوابم باشد. اما تخت‌خوابم ماند و ماند و هرروز بیش‌تر مطمئن شدم که عوضش نمی‌کنم. تخت‌خواب من از آن‌هایی است که دورش پرده دارد. کم‌کم متوجه شدم این حصارِ لطیف توری، یک‌جور احساس امنیت به من می‌دهد. چند بار پرده‌اش را عوض کرده بودم ولی این‌بار کلن طرح و دوخت و پارچه و همه چیزش را عوض کردم. نتیجه را خیلی دوست دارم. اصلن آن تو انگار یک قلمروی جدید شده است! پیش از سفر سرویس خواب را  هم عوض کردم. کلی گشتم تا از یک برندِ خوب، نقشی که دوست داشتم را بخرم. حالا از سفر برگشته‌ام... بعد از چند شب و تخت‌خواب‌های غریبه... این‌جا هستم... توی تخت خودم... با یک طراحی جدید و ملافه‌هایی که بویِ خوب تازگی می‌دهند... تنهایم و غلتیدن توی تختم را با همین تنهایی دوست دارم...