۱۳۹۱ تیر ۲۶, دوشنبه

بازگشت

*همانا ما از سفر باز گشتیم و به قولی سفر از ما باز نمی‌گردد!

*شوهر دخترعمه‌ام به خانومش می‌گه: نفسو نیگا کن چه هیکلی داره! یه بچه هم زاییده، انگار نه انگار... رژیم هم نمی‌گیره...
بهش گفتم ببخشیدا اون شبایی که من سالاد می‌خورم و خواب چلو کباب می‌بینم شما کجایید؟ اون صبایی که درازنشست می‌رم کجایید؟ می‌گه: عه! فک کردم ارثیه!!

*یه لذتی تو دنیای مجازی هست که اون بیرون نیست... یا اگه هست یه جور دیگه‌اس... اونم این که یه پست بخونی که برای تو نوشته شده... برای تو، نه هیچ کسِ دیگه... بازدید وبلاگت رو چک کنی... یه لینک باشه... صاف تو رو برسونه به اون پست... بعد تو هی بخونیش... هی بخونیش... هی بخونیش...