۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

ضــــــــــــــــآلین!

آقای "ضاد" را من در یک مهمانی... نه... حوالی یک سال پیش آقای "ضاد" ... نه... اصلا چکار دارید پیشینه‌ی این آقای "ضاد" چجوری‌هاست... موضوع این است که پریروز من یک مسیج داشتم از دوستی ناشناس... که بعد فهمیدم آقای "ضاد" است... نوشته بود... نه... آن روز خیلی مهم نیست چی نوشته بود... فقط من شوکه شده بودم که این تماس... نه... اصلن آن روز را ولش کنید... امروز مسیج جدی و سراسر توضیحی داده بود در مورد این‌که... نه...
گند بزنن به این وبلاگ که نمی‌شود بدون سانسور چیزی تویش نوشت!
از صبح دارم بالا و پایین‌اش می‌کنم که برای یکی تعریف‌اش کنم... فلانی؟ نه عکس‌العمل خوبی ندارد!... فلانی؟ وقتی آقای "ضاد" را نمی‌شناسد، متوجه عمق فاجعه هم نخواهد شد!... فلانی؟ کو؟ آن لاین نیست... الان هم به ساعت آن‌جا لابد خواب است... فلانی؟ نه نمی‌شود، شاید برای کسی تعریف کند...
نمی‌خوام باز هم بازی خ... می‌شوم!  را تکرار کنم. فکر می‌کنم مصمم هستم ولی مرددم...
موقع لباس پوشیدن، غذا خوردن، حتی موقعی که با تلفن حرف می‌زنم شوک حاصل از مسیج آقای "ضاد" با من است. حس می‌کنم کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است... چرا من؟! بعد از این‌همه وقت؟!
من باید حرف بزنم... باید تعریف کنم... برای اولین بار... اما به گمانم این اصلن نشانه‌ی خوبِ اجتماعی شدن نیست!

پ.ن: اصلن اسم مردانه‌ای که با ضاد شروع بشود داریم؟ انشالا که داریم!