۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

نفسک می‌باشد!

یه روز تلوزیون داشت برنامه‌ی علمی راجع به کره‌ی ماه پخش می‌کرد:
_ مامان یعنی رو کُرره‌ی ماه هیچی نیست؟!
_ نه فقط خاکه!
_ یعنی حتی یه مبل هم نیست روش بشینیم؟! پس بریم اون‌جا چی‌کار کنیم؟!

یه روز داشت برای من داستان تعریف می‌کرد:
_بعدش دختر کوچولو گلاشو برد بفروشه... یه آقایی اومد خرید کنه... یه مردِ زیاد پول‌دار با لباس برق زن!

یه بار بهش گفتم: من از صبح تو رو نبوسیدم، بغلت نکردم، یه بوس ناقابل هم به من نمی‌دی؟!
نفسک (عصبانی و برافروخته!): یعنی می‌گی بوسم بَده؟! یعنی ناقابله یعنی تو بوسِ منو دوست نداری؟!!


نفسک و قهوه‌ی تلخ:
_ گفت بولوتوس! مامان می‌دونی بلوتوس یعنی چی؟ یعنی یه عکس، خب؟ از یه موبایل بره تو یه موبایل دیگه! عمو سرویسی داشت برای خاله محبوبه می‌فرستاد برای همه مون تعریف کرد!


یه روز بعد از تلفنی حرف زدن من با دوستم:
نفسک: اسم شوهرِ خاله سعیده چیه؟ من اگه یه وقتی اسمم سعیده باشه، خب؟ می‌رم یه آقا پیدا می‌کنم اسمش سعید باشه بعد باهاش ازدباج می‌کنم!

توی میشف داره یه چیزی شبیه پوره درست می‌کنه:
_ ببین مامان. غذاش حال بهم ریخته است!! مثل بالا آوردن می‌مونه!

یه روز که از طرف مهد کودک کره‌ی زمین جایزه گرفته بود و داشت باهاش بازی می‌کرد:
_ مامان فامیلی کُررره‌ی زمین چیه؟! مثلا کُررره اسمشه... زمین فامیلی‌شه؟

چون اسمش متداول نیست، خیلی پیش میاد که وقتی به کسی معرفیش می‌کنم و اسمش رو می‌گم می‌پرسه یعنی چی؟ کوچیک‌تر که بود فکر می‌کرد اون معنی ادامه‌ی اسمشه... وقتی ازش می‌پرسیدن اسم و فامیلی و معنی رو باهم می‌گفت!

یه دسش کشیده بود رو فرش و برای یه خراش جزئی کلی غرغر می‌کرد:
_ تو اصلا منو دوست نداری! حتی ندیدی که دستم سوراخ شده! نخ فرش رفته توش!!

۱۶ نظر:

شيلا گفت...

قربونش با اون اسم غير متداولش . راستش احساس كم آوردگي ميكنم در برابر اين زبان شيرين ني ني يوني.

admin گفت...

کاش امید بخونه و درس عبرتی بشه واسش :دی

admin گفت...

ولی خدائیش از وقتی کامنت ها رو جواب نمیدی
دیگه کل کل هم مزه ای نداره

اعترافات یک قلم گفت...

اون بوس ناقابل .عجی چیزی بود .
ما که این همه ازمون سن گذشته تا حالا اینجوری به قضیه بوس ناقابل نگاه نکرده بودیم .
یه بوس از طرف من از صورت این نفسک بگیر که نفسک ما هم شده این روزا

پریسا مامان امیرارسلان گفت...

خوب راست میگه بچه...بوس به این خوشمزه ایی را میگی ناقابل!!!

omid1977 گفت...

عمو سرويسي و خاله محبوبه؟!
D:
خب ديگه چي ميگفت نفسك؟!


خداييش بوسشو دوس نداري؟
شما نميدوني چقده تشنه بوسه نفسكند
واقعا كه
همه هوادار دارن رفيق دارن مادر دارن
نفسك هم داره؟!
D:
حالا اسمش چيه؟

ايكون من نميدونم معنيشو!!!D:

احسان عیوضی گفت...

ای الهی ...

نفسک رو نیمشه کاریش کرد همین جوری کوچولو بمونه !!!

فانی گفت...

کلا یه کاری بکنین شما !
تو وبلاگتو ببند نفسک یه وبلاگ باز بکنه !
اینطوری بهتره !
به ما هم بیشتر خوش میگذره !!! :D

مداد گلي گفت...

به اندازه تك تك اين ها كه نوشتي ميشه عاشق اين بچه شد. چقدر اون يكي بوس ناقابلش جالب بود. و اسم و قاميليه زمين. زاويه ديد جالبي بود ها.

مهناز گفت...

قربون شیرین زبونیش برم.

سامانتا گفت...

یه عالمه قربونت برم و بوس و ماچ و بغل سفت واسه شما دوتا
دوستون دارم هر چند زیاد نمیبینمتون

سایه گفت...

سلام نفس جان
میخواستم واست خصوصی بزنم
ولی نمی شد...
شاید وبم رو نتونم دیگه آپ کنم.
ولی بهت سر میزنم.

هما گفت...

خیلی خوبه که شیرین زبونی های عسلکت رو مینویسی چون وقتی بزرگ شه یه آرشیو کامل داره و خودش کلی کیف میکنه

خاطره گفت...

جای من ببوسش
چرا رفتی اینجا وبلاگ زدی؟
من نمیتونم اینجا کامنت بگذارم همیشه مشکل دارم واسه اینجا کامنت گذاشتن معمولا هم نمیشه!!!

maryam گفت...

vase hamine ke esmesh nafasake...
chon nafase...

سعيده گفت...

من تازه وبلاگ شما رو ديدم، يكي از دوستام لينكشو بهم داد، گفت نفسك هاش خيلي خيلي قشنگه ... موافقم فوق العادست انقدر خالص و ناب ِ واسه ماها كه غرق تو دنياي صد رنگ و صد نيرنگ بزرگيمون هستيم كه هر بندش نه تنها كلي روح آدمو تازه ميكنه عين يه كتاب قصه كوچولو ميمونه ... مرسي كه مينويسي ... هميشه كنار هم شادباشين