تو اون میخه بودی... رابطهی ما اون کفشه...
علی: چي شده کفشت؟
ليلی: ميخش باز زده بيرون. هر کفش ديگهای بود تا حالا صد بار انداخته بودمش دور، اين يکی رو دلم نمیآد.
علی: "رهاش کن، بره رئيس".
ليلی: يعنی چي؟
علی: يه رفيقی داشتيم تو دانشکده، هميشه میگفت هروقت ديدی يه چيزی اذيتت میکنه، رهاش کن، بره رئيس. تمومه کارش... البته مزخرف میگفت...
ليلی: مخصوصا در مورد ميخِ کفش... بدتر ميره تو پایِ آدم...
چیزهایی هست که نمیدانی، به کارگردانی فردین صاحبالزمانی
علی: چي شده کفشت؟
ليلی: ميخش باز زده بيرون. هر کفش ديگهای بود تا حالا صد بار انداخته بودمش دور، اين يکی رو دلم نمیآد.
علی: "رهاش کن، بره رئيس".
ليلی: يعنی چي؟
علی: يه رفيقی داشتيم تو دانشکده، هميشه میگفت هروقت ديدی يه چيزی اذيتت میکنه، رهاش کن، بره رئيس. تمومه کارش... البته مزخرف میگفت...
ليلی: مخصوصا در مورد ميخِ کفش... بدتر ميره تو پایِ آدم...
چیزهایی هست که نمیدانی، به کارگردانی فردین صاحبالزمانی