۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

وقت تمومه!


*تمام مدت نمایش فیلم، فکر می‌کنم چقدر شبیه زندگی من است... مردی که مدام اعتماد به نفست را می‌گیرد. مدام یادآوری می‌کند که حتی برای لباس پوشیدن، نظرت بی‌ارزش است... در عین حال می‌خواهد این‌طور وانمود کند که قصدش کمک است. نیت‌اش خیر است... نه حسود است، نه بدبین... فقط این تویی که عقل‌ات درست کار نمی‌کند وهمیشه اشتباه می‌کنی...تاثیر هشت سال این‌طوری زندگی کردن، خیلی عمیق‌تر از این حرف‌هاست.... یک‌نفر باشد که برایت مهم است و دقیقن همان آدم، مستقیم و غیر مستقیم به تو بفهماند که راه رفتن‌ات اشتباه است... حرف زدن‌ات اشتباه است... هرکاری که می‌کنی اشتباه است...
حالا سال‌ها گذشته... آن یک نفر نیست... تو هم آن آدمِ سرخورده و تحقیرشده نیستی... اما نمی‌توانی منکر شوی که هنوز تاثیر آن سال‌ها، پسِ ذهنت به جا مانده است... و انگار تمام آن تعریف و تحسین‌ها... دوستت دارم‌ها و شیفتگی‌ها برای همیشه پاک کردنش کم بوده است... کم است... و کم خواهد بود...

*تو زندگی یه موقعیت سخت و پیچیده‌ای هست که می‌دونی یه چیزی تموم می‌شه اما مدام ازش فرار می‌کنی...
از جمعه‌ی گذشته... جمعه‌ی دهم... یه شمارش معکوس تو سرم شروع شده بود... 10-9-8-7... از ترسِ رسیدن به تهش، به خودم گفتم از سی شروع می‌کنیم... 30-29-28-27-... حالا هر یه روز که می‌گذره، فکر می‌کنم، واقعن تهش می‌تونم قرص و محکم وایسم؟! وایسم و بگم وقت تمومه؟!



پ.ن: فیلم زندگی خص*وصی آقا و خانوم م*ی*م