۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

بر این نفسک گر جان فشانم رواست... بخدآ!

*داره برای خودش آواز می‌خونه... یه اصواتی تو مایه‌های موسیقی سنتی‌مون... یه هو وسط تحریراش می‌گه: نازِ نفسم آبجی!

*قراره پدرش بیاد و با هم بریم برای مدرسه‌اش خرید کنیم. جلوی در خیلی تهدید آمیز بهم می‌گه: مامان امروز روزِ شادیه! فقط حرفای خوب و خوشالی می‌گی... از واکسن و اینا هم حرفی نمی‌زنی... خب؟!

* داره عمو پورنگ نگاه می‌کنه. یه آهنگی می‌خونه در وصف خوبی برادر و خواهر و اینا... می‌گه: من که بیچاره‌ام... هیچی ندارم... مامان؟! اصن می‌دونی بچه‌ام هم بیچاره‌اس؟ نه دایی داره، نه خاله! با این کارایی که کردی! واقعن که!

۳ نظر:

Unknown گفت...

بیچره بچه ی نفسک :)))))) :*

سیرترشی متاهل گفت...

با این کارایی که کردی ...*

مهناز گفت...

این واقعا که برای مامانای این روزگاره ها!!! :))