۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

تاکتیک!

"چرا آشتی نمی‌کنید؟ اشتباه می‌کنی ها! بلاخره پدر بچه‌اته! چند سال جدا بودید الان دیگه سرش به سنگ خورده!"
جملات تازه‌ای نیست. اطرافیان خصوصن اگر فامیل باشند، اصلن یک جور رسالت در خودشان حس می‌کنند که شما را راهنمایی و نصیحت کنند  و از بدبختی! نجات‌تان بدهند. فرقی هم نمی‌کند که جوابت چی باشد... احساست را شرح بدهی یا سعی کنی قانع‌شان کنی. اوضاع خراب می‌شود: "خب با اون آشتی نمی‌کنی... با یکی دیگه ازدواج کن... این همه آدم!... فک می‌کنی تا کی جوونی و بر و رویی داری؟" و وقتی بگویی من احساس نیاز نمی‌کنم اوضاع خراب‌تر هم می‌شود: "وا! مگه می‌شه؟ همه‌ی آدما باید ازدواج کنن!! اگه تنهایی خوب بود که خدا زن و مرد خلق نمی‌کرد... خوب فکر کنی خودت هم نیاز داری... نداری؟! داری دیگه!" پس بهتر است وارد بازی شوی. جدی و متفکر: " خب... آره! حق با شماست... الان که خوب فکر می‌کنم... چند شب پیش می‌خواستم در شیشه‌ی خیارشورو باز کنم نشد که نشد... دست آخر مجبور شدم با در بازکن بازش کنم... درش کج شد دیگه نمی‌شد بستِش! دیدم واقعا اگر یه مرد بود دیگه این‌جوری نمی‌شد... یا مثلا چند وقت پیش که خوش‌خواب تختو عوض کردم... خوش‌خواب قدیمی همون‌جوری موند جلو در... زورم نرسید ببرمش بیرون... دست آخر یه پولی دادم این خدماتی ساختمون اومد برش داشت برد...حالا اگه تنها نبودم و یه مرد بود... راحت می‌شد بلندش کنه ببردش پایین... یا عیدا موقع خونه تکونی.. واسه شیشه پاک کردن...." خب طبیعتن تا مخاطب تجزیه تحلیل کند که بحال شما بخندد یا گریه کند، شما وقت دارید آشپزخانه را ترک کرده، به اتاق پناه ببرید!

۳ نظر:

قطره گفت...

اووووو انقدر مسایل دیگه هست که مردا میتونند کمک کنند :))) خیلی زیادداااا خیلی :)) مثلا وقتی کرمت گرفته که جوش بترکونی خودت جوش نداری :))‌مثلا وقتی میخوای غر بزنی اما دلیل خاصی نیست. مثلا وقتی میخوای مهمونی نری و دلیل واسه پیچوندنش نداری :))‌این همه دلیل من نمیدونم چرا آشتی نمیکنی با این همه نیاز :D

مهناز گفت...

همین تاکتیک رو فعلا ادامه بده، تا یه مدت که دیگه کارساز نبود کلی راه دیگه پیدا میشه! :))

maryam گفت...

delam cheghadr barayat tang shode bood....