۱۳۹۱ خرداد ۱۸, پنجشنبه

نشــر چشــمه

این قطعن منصفانه نیست، اما مگر کاری می‌شود کرد؟ ... از وقتی شنیده‌ام همین یک جمله توی ذهنم می‌چرخد...
خیلی نگذشته، همین ماه گذشته بود که گفتند توی نمایشگاه کتاب غرفه ندارند. فروشگاه‌شان شده نمایشگاه! کتاب‌ها را با همان تخفیف می‌فروشند. یک روز قرار گذاشتیم برویم خرید. جای سوزن انداختن نبود. این‌که کلی از آدم‌های آن‌جا را می‌شناختم حس خوبی برایم داشت. رفته بودم بخش کودکانش داشتم بچه باتلاق را برای نفسک می‌خریدم که دختر فروشنده کتاب‌های دیگرِ توی دستم را دید و گفت آن آقایی که آن‌جا کنارِ در ایستاده را می‌بینید؟ نویسنده‌ی همین کتاب است می‌توانید بدهید برایتان امضا کند... . من به آقای نویسنده نگاه کردم که کلی توی راه آمدن حرف زده بودیم و وقتی رسیدیم به کتاب‌فروشی همان‌جا کنار در ایستاده بود تا من خرید کنم و برگردیم... گفتم من با ایشون اومدم... چند ساعت بعدتر وقتی که با همه‌ی بچه‌ها جمع شده بودیم توی خیابان... جلوی فروش‌گاه حرف می‌زدیم و می‌خندیدیم، خانوم فروشنده همین‌ها را تعریف کرد و این‌بار همه خندیدیم...
آن روز فکر می‌کردم حضور آن جمعیت معنی‌اش حمایت است و این چیز خوبی است... حالا دارم فکر می‌کنم... خب؟ نتیجه؟ و...  ناراحتم و...
هیچ کاری نمی‌شود کرد... و این قطعن منصفانه نیست...

۱ نظر:

ehsan گفت...

قطعا و به قول خودشون شرعا و به قول بعضی وجدانا منصفانه نیست