_ مامان میشه یه بچه از پرورشگاه بیاریم؟ (ناخودآگاه لبخند میزنم) ... آره؟! پس موافقی؟
_ چقدری باشه؟ دختر باشه یا پسر؟
_ پسر باشه... بامزه باشه مثل پسر خاله سعیده... یه ذره کوچولوتر باشه که بیاد بغل...
_ خب بعد باید تو همه چی باهاش شریک بشی... تختشو باید بذاریم تو اتاقت... باید به من کمک کنی واسه نگهداریش...
_ باشه... باشه... قول میدم...
_ پول تو جیبیات هم کم میشه... کمتر میتونم برات چیزمیز بخرم... بلاخره باید یه مقداری از پولمو برای اون خرید کنم...
یکهو ساکت میشود... نادر عکس دو تا بچه جغد خیلی بانمک شر کرده است. نشانشان می دهد:
_ اصن بچه رو ول کن، جغد میخری برام؟ ببین چقدر بامزه ان!
_ چقدری باشه؟ دختر باشه یا پسر؟
_ پسر باشه... بامزه باشه مثل پسر خاله سعیده... یه ذره کوچولوتر باشه که بیاد بغل...
_ خب بعد باید تو همه چی باهاش شریک بشی... تختشو باید بذاریم تو اتاقت... باید به من کمک کنی واسه نگهداریش...
_ باشه... باشه... قول میدم...
_ پول تو جیبیات هم کم میشه... کمتر میتونم برات چیزمیز بخرم... بلاخره باید یه مقداری از پولمو برای اون خرید کنم...
یکهو ساکت میشود... نادر عکس دو تا بچه جغد خیلی بانمک شر کرده است. نشانشان می دهد:
_ اصن بچه رو ول کن، جغد میخری برام؟ ببین چقدر بامزه ان!