رنگش آبی بود. یه فایتره بداخلاق و خروسجنگی. واسه همین اسمشو گذاشته بود لئوناردو. از سفر رسیدیم. خواستم بهش غذا بدم، فک کردم آب تنگ خیلی کثیف شده عوضش کنم... آقاهه گفته بود یه هویی آب شیر نریزی تو ظرفش... آب باید چند ساعتی بمونه تا کلرش بره... ولی من حال نداشتم صبر کنم چند ساعت... یه هویی آبشو عوض کردم... یه بیست و چهارساعتی جون کند... کُند شد... کج و کوله شد... رفت پایین... اومد بالا... جرات نداشتم به بچه بگم کارِ منه! حتی نمیدونستم حالا باید چیکار کنم... امروز صبح مرد!
من یه قاتلم!
*لئوناردو: یکی از لاکپشتهای نینجا.
۱ نظر:
من ببینمش بهش میگم. قاتل زنجیره ای! ماهی قبلی ها رو کی کشته بود؟
ارسال یک نظر