۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

دوستانِ صادق و مهربانِ من!

رو چیزی که مطمئن بودم برنده‌ام، شرط بستم... تمام راه رو کرکری خوندم و اون هی ریز خندیده که باشه تو برنده‌ای دیگه... یه خیابون رو اشتباه کردم. گم شدیم! با خنده‌ی پیروزمندانه هزار بار پشت هم گفت:  قبول کن باختی... قبول کن باختی...  گفتم: منصفانه نیست. من فقط یه خیابون رو اشتباه کردم. شرط روی مقصد بود. تو عمدن نذاشتی دوباره مسیر رو اصلاح کنم. به هر حال دو به یک بودیم. ناچار قبول کردم که باختم... باقی راه، تمام اون جملات خبیثانه‌ای که خودم گفته بودم، تحویلم داد... بعد از این‌که باختمو دادم گفت: خب حالا یه اعترافی بکنم... اون‌جا... پایین میدون که پیچیدم سمت چپ، سمت راست تابلو داشت... تو برنده می‌شدی اما خب ندیدیش!!

۳ نظر:

vegard گفت...

امیدوارم همیشه برنده باشید.

مهناز گفت...

این لذتش بیشتره که. تو باختت رو قبول کردی ولی دوستت اعتراف میکنه که تو برنده بودی :)

هما گفت...

جارو برقی....بهترین روشه البته حواست باشه جای زباله ها خالی خالی باشه