۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

که فردا کیست هم‌آغوشِ تو*

زمان همه‌چیز رو درست می‌کنه... زمان دردهاتو کم‌رنگ می‌کنه و اگه خوش شانس باشی خیلی‌هاشو حتی بی‌رنگ می‌کنه... زمان عوضت می‌کنه... زمان همه چی رو عوض می‌کنه... آدمی که می‌شناختی... آدمی که دوسش داشتی...
-تو که مشروب نمی‌خوردی... "حالا می‌خورم..."
چند سال بوده که با هم تو یه مهمونی نبودیم؟ یه سال... دو سال... این‌همه موی سفید؟!
- تو که سیگار نمی‌کشیدی؟... "حالا می‌کشم..."
به خودت می‌گی من این مرد رو می‌شناسم؟ مگه چند سال گذشته؟ غرق بازی شده و تو نگاش می‌کنی... به خودش به سیگارِ لای انگشتاش...
رابطه‌ها تموم می‌شن... زمان می‌گذره... و یه هو می‌بینی دیدن عکس یه نفر، برات مثل خوردن یه چیز تلخ می‌شه... که باعث می‌شه بی‌اراده صورتت رو جمع ‌کنی... رابطه‌ها تموم می‌شن... زمان می‌گذره... و یه روزی می‌رسه که وقتی یادت می‌افته جلوی کلی آدم تو مستی و هوشیاری بهت ابراز عشق کرده دلت می‌خواد نه فقط حافظه‌ی خودت که حافظه‌ی جمعی پاک بشه...
رابطه‌ها تموم می‌شن... زمان می‌گذره... ولی فقط گاهی... گاهی... گاهی اتفاق می‌افته که حتی بعد از چند سال حس کنی، هی! خوبه که من این آدمو دوست داشتم... به خودت بگی راستی چی شد که نشد دیگه همدیگه رو تحمل کنیم؟ و یادت نیاد... و وقتی بهت بگه بیا یه فرصت دیگه به خودمون بدیم... به خودت بگی، یه فرصت دیگه بدیم؟!
رابطه‌ها تموم می‌شن... زمان می‌گذره... رابطه‌ها شروع می‌شن... ولی واقعا تو همونی که دوسال پیش؟ من چی؟ من همونم که دوسال پیش؟ نه گمون نکنم...

* ترانه‌ی شال گروه the ways