شب بود. توي خواب و بيداري بودم اما خوب يادم هست، توي تاريك روشن اتاق خواب گفته بود: من هيچ وقت تو را ترك نميكنم. تا آخرش هستم. مگر اينكه تو مرا نخواهي. مگر اينكه تو كم بياوري. من هم فكر كرده بودم خب از اين حرفهاي رختخوابي است. از اين حرفها كه به قول آن خدابيامرز سرمنشا اش هورمون است. ميگفت چيزي كه ما اسماش را گذاشتيم عشق، درواقع عطش جسم است و حاصل ترشح هورمونهاست. بعدتر من شبهاي زيادي به خاطرش گريه كرده بودم و ديگر نميشد ازش بپرسم كه راستی ترشح هورمون باعث اشك ريزي و دلتنگي هم ميشود؟!
گفته بود من تا آخرش هستم. اما ترديد را نميشود پنهان كرد. من اسماش را گذاشته بودم بلاتكليفي مزمن. خوب بشو نبود. گاهي عود ميكرد. ميگفت دوستت دارم و از من ميپرسيد دوستم داري؟ اما بازتاب صداياش برايم شبيه اين بود كه بپرسد جدن من اين زن را دوست دارم؟! ميدانيد، شك مسري است. مثل خميازه كشيدن. خوابت نميآيد اما كافيست يكي وسط جمع يك خميازهي جاندار بكشد. همه خميازهشان ميآيد. شك هم سرايت ميكند. ميگفت من براي تو كَمَم. تو خيلي خوبي. حيفي! ميگفتم تو هم خوبي و همين كافي است. اما چند روز بعد دوباره ميگفت: اين نهايت خودخواهي است كه من تو را براي خودم بخواهم. خيلي دوستت دارم، برو دنبال زندگيات! بعد كه ميخواستم بروم دنبال زندگيام ميگفت: منظورم دقيقا اين نبود. نميتوانم تو را نبينم! جنگ هورموني سختي در گرفته بود انگار. هربار سختتر ميشد. مثل جانكندن شده بود. بعد من 127 ساعت را ديدم. يك صخرهنوردِ ماهر بود. يك روز پايش لغزيد. سقوط كرد. جوري دستش زير تخته سنگ گير كرد كه ديگر رها نشد. روزها و ساعتها منتظر كمك ماند. بعد از 127 ساعت، دست آخر، آن تصميم بزرگ را گرفت. با چاقوي كوچك و كندي كه داشت دستش را قطع كرد... .
گفته بود من تا آخرش هستم مگر اينكه تو نخواهي. مگر اينكه تو كم بياوري. من ميخواستم اما كم آورده بودم. آن وسط گير كرده بودم. دلم گير كرده بود لابلاي حرف زدناش، خنديدناش، قربان صدقه رفتناش... اما حواسم بود كه چقدر همهچيز نامطمئن و روي هواست. انگار كن شكاف همان صخرههاي سرد كه دم به دم تنگتر ميشد... همهمان یک روزی یکجایی مجبور میشویم انتخاب کنیم. تا ابد لابلای صخره ها بمانیم یا خودمان چنگ بیاندازیم و دستمان را قطع کنیم... قسمت بد ماجرا این است که هردوش درد دارد... آدمیزاد اگر کمی پیشویی بلد بود میشد همان اول کاری اصلن قید صخره نوردی را زد! میدانید ماجرای همان اره است. اره را چون فرو کنی چه درکشی چه تو کنی!
پ.ن: ترانه روز*به نعمت*الهی
پ.ن: ترانه روز*به نعمت*الهی