یک چیزهایی توی رابطه هشدار است. وقتی متوجه خیانت یا عدم صداقت پارتنرتان میشوید، برگرداندنِ نوکِ پیکان به سمت شما ناجوانمردانهترین کاریست که میشود کرد. وقتی اولین بار مچ همسرسابق را گرفتم. گفتم... داشتم گریه میکردم، عکسها توی دستم بود و هقهق گریه میکردم... زنگ زدم... گفتم: اینا چیه؟ اولین جملهای که گفت این بود: چرا رفتی سراغ کمدم؟! بعدتر وقتی عذرخواهی میکرد و میگفت برنگردی خودم را میکشم هنوز سردی و شوک جمله اول توی سرم تیر میکشید... من به جمله اول توجه نکردم و همان شد که بعدتر گوشی، لپ تاپ، حتی ساعتهای بیرون از خانه بودن شد زندگی شخصی و حریم خصوصی که به من مربوط نبود. کرورکرور نشانه را من ندیده گرفتم. شما نگیرید. وقتی به کسی بگویید چرا دروغ گفتی اولین عکس العملش باید توجه به شکستنِ شما باشد. راضی کردن شما و دلجویی...
اگر واقعا شما کنکاشی کرده باشید سرزنشِ شما مرحله بعد است. نمیشود شما در را باز کنید و مچشان را توی رختخواب بگیرید و اولین چیزی که میشنوید این باشد که: چرا الان برگشتی خونه؟!
از طرفی شاید همه حقیقت چیزی نباشد که دیدهاید که شنیدهاید. فرصت توضیح، فرصت توجیه بدهید. اما آدمها همیشه جنبه بخشیدن و فرصت دادن را ندارند. خیلیها فقط هوشیارتر میشوند خیلیها هم به محضِ قانع کردن شما میخواهند نقش قربانی را بازی کنند و برگردند به آن ماجرای نوک پیکان. آدمها باید به طرف مقابلشان حق بدهند در موقعیتهای سوتفاهم برانگیز دچار سوتفاهم شوند. ناراحت شوند و سوال کنند. اگر بعد از برطرف کردن سوتفاهم شنیدید که: اما من نمیتوانم شک تو را ببخشم. شما هم نبخشید. یادتان باشد این همان بازی ناجوانمردانه است. قرار است از فردا شما بشوید آدمِ شکاک و بدبین و او بشود آدم خوبهی ماجرا...
تهش نظر من را بخواهید، بنا را بگذارید روی اینکه آدمها خوبند مگر اینکه خلافش ثابت شود. نه برای دلِ بقیه، اینطوری آدم خیلی راحتتر زندگی میکند. این یکی را تضمین میکنم...فقط خودتان را به خریت نزنید. نشانهها همیشه پررنگتر از آن هستند که ما نبینیم... من عمیقا به ماجرای ماه پشت ابر نمیماند اعتقاد دارم، پس اعتماد کنید و بگذارید روزگار کارش را بکند. من این یکی را هم تضمین میکنم... گارانتی نفسگیر...