۱۳۹۰ دی ۲۳, جمعه

من دلم کی‌و می‌خواد؟!

خیلی ناگهانی و هیجان‌زده: مامان تو آهن‌ربا نیستی واقعن؟ 
من: آدم آهنی!
نفسک: آها... خب تو آدم‎آهنی نیستی واقعن؟ ینی از فضا نیومدی؟ خودتی؟
من: آره خب خودمم...
نفسک: نکنه عوض شدی! ینی الان یه جایی تو بِبُرم خون میاد؟ یا زیرش سیمه؟!


یه کم بعد... دارم یه نت می‌خونم تو پلاس رو لپتاپ ضرب گرفتم: من دلم ماری رو می‌خواد... من دلم ماری رو می‌خواد... ماری منو نمی‌خوااااد... 
نفسک: بگو من دلم (اسم پدرش رو می‌بره) می‌خواد!
- نمی‌خوام!
- بگو دیگه... اونو بخونی بهتره....
- نمی‌خوام خب... دوست ندارم
- چرا؟ دوسش نداری؟ چون طلاقش دادی دیگه دوسش نداری؟
من بلند بلند می‌خندم
- بگو مامان عب نداره من رازدارم!

۵ نظر:

مهناز گفت...

عزیییززمم. بچه های حالا رو ببین چه بلا شدن ماشالا. :) *:

نیلوفر گفت...

یعنی این نفست واقعاً نفسه ها
عاشق پست هایی هستم که از نفس مینویسی.
عاشق هوشش شیرین زبونیش و دلربائیش هستم
اصلاً از وقتی نوشته ات رو خوندم دوست داشتم که دختر داشته باشم
تازه اونم معلوم نیست چی از آّ در بیاد

نیلوفر گفت...

یعنی این نفست واقعاً نفسه ها
عاشق پست هایی هستم که از نفس مینویسی.
عاشق هوشش شیرین زبونیش و دلربائیش هستم
اصلاً از وقتی نوشته ات رو خوندم دوست داشتم که دختر داشته باشم
تازه اونم معلوم نیست چی از آّ در بیاد

نیلوفر گفت...

هر حرفی که از دل بر بیاد به دل میشینه. برای همین دوستان دوستت دارم و من نیز بوسسسس

سید مجیب گفت...

سلام
چرا نمیشه برای بالاهی ها نظر نوشت؟؟!!
همه، هم زن و هم مرد باید بغل کردن بلد باشن، همه ، هم زن و هم مرد بعضی وقت ها بهش احتیاج دارن.
دوست خوب باشی برات احتمالا خواهند بود اما...