*یه روز دعواش کردم قهر کرد رفت تو اتاق. یه رب بعد اومد بیرون یه کاغذ پرت کرد و رفت. بازش که میکنم همین عکسه بالاس! بغلش میکنم و آشتی میکنیم. چشمم همهاش به اون بوسدان گوشهی نقاشیه. به خودم میگم بهبه حتما یه عالمه رمانتیکی و اینا پشت این کلمه نهفتهاس...میگم برام توضیح بده که جریان چیه...
- اینا دو تا کرم خوشحالن... اینم منم که یه بوس فرستادم برای مامان از راه دوری که پیش هم نیستیم!
اینم بوسدانه. یه جای خیلی بزرگیه که همیشه من و مامانم میریم اونجا با هم خرید!!
*مشقاش تموم شده میگه برچسب بزنیم مشخم خوشگل بشه. برچسب میدم تا خودش بزنه... میام میبینم مدادرنگی شو تراش کرده رو دفترش. بعد آشغال تراشهها رو میماله رو کاغذ!
- ئه داری چیکار میکنی؟ کاغذا کثیف شد... بدو بریزش تو آشغالی... چرا کثافت کاری میکنی آخه؟
- این کثافت کاری نیست! این خلاقیته! الان کاغذ زیر مشخام رنگیه قشنگی میشه!
۳ نظر:
قربونش برم با اون مشخاش و نقاشی که کشیده :) در مورد این دو تا کرم بیشتر تحقیق میکردی که کی هستن و چی هستن و چیکار میکنن؟ :) شاید بالاخره یه موضوع رمانتیکی از توش در میامد:)
تا اخر پست فکر میکردم این بوسدان دیگه کجا میتونه باشه
خیلی خندیدم به پست
خدا حفظش کنه
پيرو كامنت مهناز
من دقت كردم اين كرمها خيلي مشكوكند مخصوصن چپي يه كه گويا موهاش رو بنفش هم كرده!!!
تازه 4 تا دست هم دارند؟
بعد شما اون گل سمت راست رو نديديد اونوخ؟
حالا اين بوسدان كجا هست بالاخره؟!
ارسال یک نظر