قبل از سفر:
نفسک: اونجا چجوریه؟ مثل اینجاست؟
من: آره فقط لازم نیست حتما روسری سر کنن، آدماش هرچی دوست دارن میپوشن...
نفسک: راستی؟ پس میشه من اون لباس خونهامو که میگفتی خوب نیست بیرون بپوشم اونجا تنم کنم؟
در سفر:
یه روز تو بازار از جلوی مغازههای ایرانی رد میشیم یکی داد میزنه به فارسی دعوت میکنه بریم رستورانشون...
نفسک: ئه مامان! اینا تهرانی بلدن!
با دخترخالهاش بازی میکردن و حسابی از ما دور شده بودن، رفتم بترسونمشون...
من: زبون اینا رو که بلد نیستید... راه رو هم که بلد نیستید... نمیگید شاید یکی شما رو بدزده؟
دخترخالهاش: نه! ما زودی دستشو گاز میگیریم فرار میکنیم...
نفسک: ولی فک کنم دستِ دزد بدمزه باشه... چنگش بگیریم بهتره!
نفسک: اونجا چجوریه؟ مثل اینجاست؟
من: آره فقط لازم نیست حتما روسری سر کنن، آدماش هرچی دوست دارن میپوشن...
نفسک: راستی؟ پس میشه من اون لباس خونهامو که میگفتی خوب نیست بیرون بپوشم اونجا تنم کنم؟
در سفر:
یه روز تو بازار از جلوی مغازههای ایرانی رد میشیم یکی داد میزنه به فارسی دعوت میکنه بریم رستورانشون...
نفسک: ئه مامان! اینا تهرانی بلدن!
با دخترخالهاش بازی میکردن و حسابی از ما دور شده بودن، رفتم بترسونمشون...
من: زبون اینا رو که بلد نیستید... راه رو هم که بلد نیستید... نمیگید شاید یکی شما رو بدزده؟
دخترخالهاش: نه! ما زودی دستشو گاز میگیریم فرار میکنیم...
نفسک: ولی فک کنم دستِ دزد بدمزه باشه... چنگش بگیریم بهتره!
۸ نظر:
سوغات چیزی اوردی واسمون حالا؟؟؟
ای جانم نفسک...عاشقشم به خدا...ببوسش
همیشه به مسافرت باشین با نفسک و اون لباس توی خونش:) می بوسمتون.
از باب فضولی ، این نفسک شما چند ساله می باشد ؟
ما كه منتظر سوغاتي هستيم و تا اون موقع نظر خاصي نداريم!!!!!
چه شود این سفر خارجه !!! :D
بدبختی منم همیشه اینه که نمی تونم برخوردی رو که دلم میخواد با دیگران داشته باشم بعد همشیه همینو می شنوم " هما که بهش بر نمی خوره" یا بقول شما به هیجش نیست.....
سلام.
خوبی؟
نه به وقتایی که 2ماه یه بار آپ میکنی نه به حالا که چندتایی رفتی و ما در خواب خرگوشی!
نوشتن نفسکت خداااا بود :دی
گودرتون گویا خواننده های زیادی داره. بعد سالها رونقی به بلاگ ما دادی. ممنون. :)
امیدوارم همیشه خوب و خوش باشی همراه نفسک.
راستی دیدم صحبت سوغاتی و ایناست گفتم ما هم سوغاتی میخوایم.
فعلا....
ارسال یک نظر