مشغول مشق نوشتن است. آن وسطها هی غر میزند که میشود کمی را بعدن بنویسد. میگویم نه. باید تمامش کند. تلوزیون تبلیغ ولنتاین را نشان میدهد. یک قلب پر از شکلات و عروسک و همهی چیزهای جذاب و خواستنی از نظر نفسک. مشکوک سربلند میکند که: مگه تو عاشقم نیستی؟ پس چرا بهم کادو نمیدی؟
روی کاناپه ولو شدهام. لیوان چای دستم است، میخندم. میریزد روی ران پایم، آن جایی که شلوارک نیست و حسابی میسوزم. میگویم من عاشقانه همه زندگیمو بهت هدیه دادم...
_ عه، مامان! جدی شو. بیا بهم کادو بده. به بابام هم میگم باید یه چیزی بهم بده. شماها هی میگید عاشق منید.
هنوز میخندم: خب حالا چی میخوای؟
_ امروز اتاقمو تو مرتب کن... تروخدا... این بشه کادوی ولنتاین من.
_ خب پس کادوی من چی؟ تو بهم کادو چی میدی؟
خیلی شیک و مجلسی بادی به غبغب میندازد و میگوید: من درسامو بخونم و مشقامو بنویسم برای تو کادوعه دیگه!
روی کاناپه ولو شدهام. لیوان چای دستم است، میخندم. میریزد روی ران پایم، آن جایی که شلوارک نیست و حسابی میسوزم. میگویم من عاشقانه همه زندگیمو بهت هدیه دادم...
_ عه، مامان! جدی شو. بیا بهم کادو بده. به بابام هم میگم باید یه چیزی بهم بده. شماها هی میگید عاشق منید.
هنوز میخندم: خب حالا چی میخوای؟
_ امروز اتاقمو تو مرتب کن... تروخدا... این بشه کادوی ولنتاین من.
_ خب پس کادوی من چی؟ تو بهم کادو چی میدی؟
خیلی شیک و مجلسی بادی به غبغب میندازد و میگوید: من درسامو بخونم و مشقامو بنویسم برای تو کادوعه دیگه!
۴ نظر:
خوب نفسک راست میگه :)
واقعن راست گفته . برا مادر ها رشد و پیشرفت بچه شون بهترین هدیه س
مامان منم همینطور بود . براش خونه رو تمیز میکردم و میگفت بهترین هدیه س
زمان ما نقاشی کشیدن مد بود!
امان از این بچه ها!!!! :)
ارسال یک نظر