tag:blogger.com,1999:blog-4831144639085541670.post5856623011554663118..comments2023-04-13T03:40:02.987-07:00Comments on نفسگیر: طعمِ تلخِ حقیقتUnknownnoreply@blogger.comBlogger8125tag:blogger.com,1999:blog-4831144639085541670.post-30623724631465543112013-02-02T08:44:32.450-08:002013-02-02T08:44:32.450-08:00آخ ... من مدتهای زیادیه که میخوام اینو به اطرافیان...آخ ... من مدتهای زیادیه که میخوام اینو به اطرافیانم که اینطور همه چیز رو بی ارزش میبینن تفهیم کنم ولی بلد نبودم مثل تو بنویسم طوری که ملموس و قابل درک باشه... واقعا اینکه بذاریم اونقر زمان بگذره تا همه چیز رو کمرنگ و حل کنه خیلی ناراحت کننده است.... این چیزیه که طرف من داره منو باهاش عذاب میده و خب... من دیگه بریدم...صدفیhttp://www.sadafy.persianblog.irnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4831144639085541670.post-91769741719646812722012-11-15T08:13:07.502-08:002012-11-15T08:13:07.502-08:00راستی چرا من نفهمیدم تو کی رفتی سرکار؟راستی چرا من نفهمیدم تو کی رفتی سرکار؟آنیhttps://www.blogger.com/profile/03419608592214878803noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4831144639085541670.post-50588172885258325712012-11-15T08:12:00.435-08:002012-11-15T08:12:00.435-08:00یه جایی نمیدونم توی کدوم وبلاگت ... قبلی یا این......یه جایی نمیدونم توی کدوم وبلاگت ... قبلی یا این... یادته نوشته بودی نفسک با یه دختر تپل به اسم بیتا رفته بودن در خونه همسایه رو زده بودن؟ حتما یادته خب... یه جوری این قضیه روی روان من بود... راستش همه ش فکر میکردم بیتا اگه میخواست کرم بریزه که بعدش خودش در میرفت... یا نمیومد تعریف کنه چی شده...<br />امروز وسط ظرف شستن بدون اینکه این موضوع توی ضمیرخودآگاهم باشه یهو به ذهنم رسید نفسک میخواسته بره خونه ش... بیتا احساس کرده بزرکتره... خواسته کمک کنه... دست نفسک رو گرفته برده برسونه خونه ش... خونه رو اشتباه گرفتن.... در زدن.... و خب دیده نفسک بچه س.... کسی دعواش نمیکنه - !!!! - گفته این در زده.... بعد هم بازم سعی کرده خونه ی نفسک رو پیدا کنه... نشون به اون نشون که دستش رو گرفته و سوار آسانسورش کرده و دنبال خونه ش میگشته و پیدا نکرده خب....<br />بدترین کار اینه که آدم بشینه آرشیو یه وبلاگ رو بخونه و بعد بره عقبتر و ...آنیhttps://www.blogger.com/profile/03419608592214878803noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4831144639085541670.post-73848420118465425512012-11-14T02:57:14.756-08:002012-11-14T02:57:14.756-08:00نمیدونم باید بگم ببخشید یا نه که اینهمه میام و هی ...نمیدونم باید بگم ببخشید یا نه که اینهمه میام و هی مینویسم....<br />یه جا هست مال سال ۲۰۱۰ راجع به نفسک گفتی... راجع به آدمایی که میان میگن به خاطر بچه تحمل کن....<br />بعد یه جا گفتی که ازت پرسیده جدا شدن یعنی چی و بعد گفته شماجدا نشید... و تو کلی غصه خوردی....<br />همه رو میفهمم....<br />چرا؟ چون من بچه طلاقم.... چون بعد ۳۷ زندگی زن بابام برگشته میگه اون حرفت واسه بابات از همه بدتر بود که وقتی بچه بودی گفته بودی...<br />ظاهرا بابام پرسیده بوده چی میخوام و من گفته بودم هیچی... و بعد اصرار اون گفته بودم میخوام مامان و بابام با هم باشن....<br />راستش یادم نمیاد اصلا...<br />و راست ترش اینکه از وقتی یادم میاد هیچ دلم نمیخواسته مامان و بابام با هم باشن...<br />همین! <br />http://ghooghi.blogspot.comآنیhttps://www.blogger.com/profile/03419608592214878803noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4831144639085541670.post-33018456883567300352012-11-14T01:23:30.799-08:002012-11-14T01:23:30.799-08:00خب... دیروز با آدرس وبلاگ آخرم - ققنوس روی کاناپه-...خب... دیروز با آدرس وبلاگ آخرم - ققنوس روی کاناپه- اومدم گفتم که وبلاگت رو دوست دارم....<br />امروز اومدم بگم که عاشق وبلاگت شدم... همینطور دارم آرشیو رو برعکس میخونم و میرم عقب...<br />جالب اینجاست که فرقی نمیکنه از عقب بخونی بیای جلو یا از جلو بخونی بری عقب....<br />هر پستی جای خودش رو داره و ...<br />قلم بسیار زیبایی داره....<br />یه جور حس خنکی به من میده... همراه با آرامش ... حتی وقتی در مورد نگرانیهای مادرانه حرف میزنی که من با تمام وجودم میفهممش... ولی بازهم آرامشه .. انگاری به آدم میگه همه چی خیلی بهتر از اونیه که ما حسش میکنیم...<br />بابت این لحظه های زیبا که برام ساختی ممنونم....آنیhttps://www.blogger.com/profile/03419608592214878803noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4831144639085541670.post-66135190318616255422012-11-03T13:20:20.939-07:002012-11-03T13:20:20.939-07:00چند روزه صفحتو دیدم و حدود 50 تا پستو خوندم. خیلی...چند روزه صفحتو دیدم و حدود 50 تا پستو خوندم. خیلی دوست داشتم.<br />برام جالبه با اینکه 10سالی ازت کوچکترم و مجرد، خیلی باهات همزاد پنداری میکنم.پروازnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4831144639085541670.post-79815180940442953882012-10-31T11:27:20.372-07:002012-10-31T11:27:20.372-07:00من نميدونم چرا هميشه با اين قسمت نظر دهيت مشكل دار...من نميدونم چرا هميشه با اين قسمت نظر دهيت مشكل دارم.احساس ميكنم چندين باز نظر گذاشتم اما انگار نرسيده بهت.ولي در كل خواستم بگم خيلي نوشته هاتو دوست دارم.خيلي اشونو درك ميكنم.الانم خواستم واسه پست بالاييت نظر بدم كه نشد :دي<br />فقط خواستم بگم جمله ي آخرت و خيلي قبول دارم.به نظرم ما دخترا تو روابط صادقتريم پسرا خيلي محافظه كارترن و البته بيشتر به خودشون فكر ميكنن و به نظرم دروغه كه بگن بي رحميه! نخير نميتونن مستقيم بگن حرفايي كه يه روز بهت زديم تخموم شده و رفته حالا دنبال يه حس و حال جديد ديگه ام....<br />elham_tajik25@yahoo.comالهامnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-4831144639085541670.post-24526534637292849662012-10-28T12:00:00.341-07:002012-10-28T12:00:00.341-07:00ماجرای آیینه رو نه، ولی ماجرای فیل رو میدونم واسه ...ماجرای آیینه رو نه، ولی ماجرای فیل رو میدونم واسه مولانا است. :)<br />در این مورد هم کاملا باهات موافقم. همین که هرکسی به خودش حق میده یعنی یه بخشی از حقیقت رو داره.innaoonhttp://innaoon.blogfa.comnoreply@blogger.com