دیگه مهم نیست که تو مدتی که نبودم چی شده... کی زخم زده... کی مرهم بوده... کی بد کرده... کی مهربون بوده...
چیزی که مهمه اینه که بعد از حدود دو ماه من موفق شدم یه راهی پیدا کنم و بیام تو وبلاگم... خیلی غصهدار بودم... هزار بار نفسک کارهایی میکرد که دوست داشتم بنویسم... ولی نمیشد... هزار بار ذوق زده یا پر از بغض بودم و دوست داشتم بیام بنویسم... ولی نمیشد...
میخوام بگم... الان و در این لحظه... همین خودش غنیمته...
از همه مهمتر دیدن کامنتهاتون بود... یه سری که قابل انتشار بود رو منتشر کردم باقیش مال خودم... ممنون که یادم بودید... که یادم هستید... که منو میخونید...